موضوعات وبسایت : سوالات آیین نامه اصلی
سوالات امتحان آیین نامه رانندگی

درمان ترس

درمان ترس

نویسنده : مینا علی زاده | زمان انتشار : 24 دی 1400 ساعت 23:42

سوالات امتحان آیین نامه رانندگی

1993

blank-loading.png?width=728&height=90&crop&bgcolor=white

blank-loading.png?width=80&height=85&crop&bgcolor=white

ساراسا

مدیر

عضویت: 1392/04/01

تعداد پست: 233

آیا دچار ترس شدیدی هستید که علتش را نمیدانید؟
آیا با وجود بودن در جمع احساس ترس و تنهایی میکنید؟
آیا احساس مرگ یا دیوانه شدن دارید؟
...
اگر دچار این حالت ها هستید بدانید افراد بسیار زیاد دیگری در ایران و سایر نقاط جهان به حالت دچارند و این مشکل قابل حل است.

blank-loading.png?width=80&height=85&crop&bgcolor=white

سایه_:-)

عضویت: 1391/08/14

تعداد پست: 401

سلام منم ترس ندارم ولی همش دلشوره اضطراب دارم رودمم مشکل داره تحریک پذیره همش شکمم صدا میده بغد از دانشگاه خیلی میترسم همش دستام میلرزه اسمش میاد

نشود فاش کسی انچه میان منو توست.....

blank-loading.png?width=80&height=85&crop&bgcolor=white

سایه_:-)

عضویت: 1391/08/14

تعداد پست: 401

مشکلم خوب شده بود اصلا دیگه دلشوره نداشتم تا اینکه ٣هفتس یه شکست بد داشتم بدجور داغونم خیلی تپش قلب دارم با دلشوره

نشود فاش کسی انچه میان منو توست.....

blank-loading.png?width=80&height=85&crop&bgcolor=white

پیچک10

عضویت: 1391/02/04

تعداد پست: 1179

sm65.gif

http://mob.ninisite.com/discussion/thread.asp?threadID=765091 اولین باری که جلوی شوهرتون... :))

640d0b17-9b81-4494-aa8a-c7f8ba8803ac.jpg

blank-loading.png?width=80&height=85&crop&bgcolor=white

پیچک10

عضویت: 1391/02/04

تعداد پست: 1179

sm_42.gif

http://mob.ninisite.com/discussion/thread.asp?threadID=765091 اولین باری که جلوی شوهرتون... :))

blank-loading.png?width=80&height=85&crop&bgcolor=white

مامان_امید10

عضویت: 1392/10/26

تعداد پست: 1379

سلام بچه ها منم حدود 2 ساله دچار یه حالت خیلی بدی شدم اگه صحتنه ای که باعث ناراحتیم شده بیادم میاد یا حتی به چیزی که حتی اتفاق نیفتاده و میترسم که بیفته یک لحظه بدون اختیار کل بدنم و صورتم تغییر شکل میدن خیلی نگرانم خیلی همینطور بدون اراده و ناخودآگاه صدایی از رو نگرانی و ترس شدید درمیارم

1992

blank-loading.png?width=728&height=90&crop&bgcolor=white

blank-loading.png?width=80&height=85&crop&bgcolor=white

ساراسا

مدیر استارتر

عضویت: 1392/04/01

تعداد پست: 233

سلام پیچک جان
من چون سر این موضوع خیلی عذاب کشیدم خیلی دوست دارم بتونم به کسی کمک کنم
با اینکه خیلی کار دارم همیشه میام به این صفحه سر میزنم
حداقل آدم با درد دل کردن یک کم سبک میشه
منم وقتی این جوری بودم حس خیلی بد و ترسناکی داشتم، احساس میکردم تو این دنیا خودم با خودم تنهای تنهام،
احساس میکردم یک روح هستم که توی جسمم زندونی شدم، یک احساس هایی که نمیشه توصیف کرد،
البته ترس منم دایمی بود ولی یک وقتایی بیشتر میشد، مثل حالت افسردگی که معمولا عصرا یا غروبا شدیدتر میشه
چرا اینجوری شدی ؟ چیزی رو از دست دادی؟ خیلی درونگرا هستی؟

blank-loading.png?width=80&height=85&crop&bgcolor=white

ساراسا

مدیر استارتر

عضویت: 1392/04/01

تعداد پست: 233

سایه جان، مامان امید جان
من همه اینارو درک میکنم چون تو نوجوونی افسردگی خیلی شدید داشتم، بیخود عصبانی میشدم، گریه میکردم، همش میترسیدم برای خانوادم اتفاقی بیفته، از نور آفتاب بیزار بودم و همیشه پرده هارو میکشیدم و اتاق رو تاریک میکردم، اعتماد بنفس و روابط اجتماعی قوی نداشتم،
ولی الان خیلی خوشحالم و دیگه خبری از هیچکدوم از اون حالت ها نیست و حالا معنی زندگی واقعی رو میفهمم
همه اینا میگذره، مطمئن باشید
پیچک چه دارویی مصرف کردی؟

blank-loading.png?width=80&height=85&crop&bgcolor=white

پیچک10

عضویت: 1391/02/04

تعداد پست: 1179

عزیزم من بعد ازدواج دچار این بیماری شدم بخاطر اختلافاتی که از همون ابتدا بین منو شوهرم بوجود اومد.
الان بوپروپیون 150 و آسنترا 100 میخورم هرکدوم روزی 2 تا.
الان یک ساله که اینا رو میخورم کمی بهترم ولی خوب نشدم بعضی روزا اضطرابم خیلی زیاد میشه که عصبیم میکنه بعدشم که ترس و وحشتم تشدید میشه.
یک سال هم سیتالوپرام 20 خوردم .اما بعد زایمانم دیگه روم جواب نداد واسه همین دکتر داروهامو عوض کرد

http://mob.ninisite.com/discussion/thread.asp?threadID=765091 اولین باری که جلوی شوهرتون... :))

blank-loading.png?width=80&height=85&crop&bgcolor=white

پیچک10

عضویت: 1391/02/04

تعداد پست: 1179

تقریبا درون گرا هستم..

http://mob.ninisite.com/discussion/thread.asp?threadID=765091 اولین باری که جلوی شوهرتون... :))

blank-loading.png?width=80&height=85&crop&bgcolor=white

3pide26728

عضویت: 1390/07/08

تعداد پست: 555

وای چه قدر جالب...من یادمه از ٤-٥ سالگی بعضی وقتا برای مدت ٢-٣ ثانیه یه دفعه یه حالت تهی شدن و بی کسی بهم دست میداد یه حالت عجیب غریب،ولی دیر به دیر اینطوری میشدم و زمانشم کم بود،خودم بهش میگفتم :حس بی پدر مادری،چون یه حالت بی کسی وحشتناکی میومد سراغم،شکر خدا الان خیلی وقته اینطوری نشدم

2011

blank-loading.png?width=728&height=90&crop&bgcolor=white

blank-loading.png?width=80&height=85&crop&bgcolor=white

ساراسا

مدیر استارتر

عضویت: 1392/04/01

تعداد پست: 233

پیچک جان من این داروهایی که گفتی رو نمیشناسم، من یک سال فلوکستین 10 میخوردم حدودا یک سال و دو ماه، یکی دو ماه هم زاناکس میخوردم، البته یک جهارم قرص رو، البته دکتر روانپزشک برام خیلی دارو نوشت ولی یادم نیست چی بودن چون نخوردمشون، این دو نا قرص رو هم یک دکتر آشنا که متخصص داخلی بود برام نوشت.
تا بهش گفتم میترسم خندید گفت خیلی ها این بیماری رو دارن، گفت خیلی خوبه که سریع اومدی دکتر
پیچک من وقتی فلوکستین میخوردم دیگه هیچی ناراحتم نمیکرد، خیلی بهم آرامش میداد، به نظر من فقط پیش یک دکتر نرو، اگه یک دکتر بهت کمک نکرده پیش یک دکتر دیگه برو، درباره فلوکستین هم سوال کن، بپرس میشه تو هم استفاده کنی؟
البته بیماری های روحی درمان سریع نداره هر دارویی بخوری باید یک مدت واسه تاثیرش صبر کنی
تو بروشور فلوکستین فکر کنم نوشته بود یک ماه طول میکشه تا تاثیرش شروع بشه
ببخشید دخالت میکنم ولی سعی کن برای حل مشکلت با همسرت هم حتما دنبال راه حل باشی، چون زندگی مشترک با دلخوری و اختلاف آرامش روحی رو از آدم میگیره

blank-loading.png?width=80&height=85&crop&bgcolor=white

ساراسا

مدیر استارتر

عضویت: 1392/04/01

تعداد پست: 233

پیچک من آدم زیاد مذهبی نبودم و امکان نداشت بتونم ساعت 4و5 صبح بیدار شم و به دست و صورتم آب سرد بزنم، ولی اون موقع اینقدر بهم فشار اومده بود و خسته و نا امید بودم که هر روز واسه نماز صبح بیدار میشدم و کلی گریه میکردم که خدا کمکم کنه، و واقعا هم کمکم کرد وگرنه تا الان نابود شده بودم، یادمه همش میگفتم خدایا راضی هستم همین الان دست و پام بشکنه ولی این حالتم از بین بره و بتونم بخندم و مثل بقیه آدما باشم، به آدمای دیگه که میتونستن راحت بخندن راحت غذا بخورن ، تو جمع باشن و........واسه همین چیزای ساده حسرت میخوردم
واقعا اون موقع درک کردم این که میگن هیچی تو دنیا بالاتر از سلامتی نیست یعنی چی
هر آدمی تو دنیا که بیماری روحی و جسمی مخصوصا روحی نداره خیلی خوشبخته ولی خیلی ها خوشبختی خودشون رو اصلا احساس نمیکننsm78.gif

blank-loading.png?width=80&height=85&crop&bgcolor=white

پری24346

عضویت: 1392/07/30

تعداد پست: 1912

منم این حالاتو دارم ساراسا جان یهو و خود به خود برام پیش اومد بعد کلی دکتر رفتن تشخیص پانیک دادن دکتر گفت درمانش دست خود ادمه ولی واقعا سخته وکسی که دچارش نباشه نمیتونه درک کنه
راستییکی از اشناهای دور مام اینجوری بوده میگن با هومیوپاتی خوب شده و درمان شده البته جدیدا با هیپنوتیزم هم درمان میشه
ایشالا که همگی خوب خوب شیم
راستی شما الان هم دارو مصرف میکنی یا کاملا خوب شدی

من خدا را دارم و او جبران تمام نداشته های من است، عاشقتم خدا جونم.

blank-loading.png?width=80&height=85&crop&bgcolor=white

ساراسا

مدیر استارتر

عضویت: 1392/04/01

تعداد پست: 233

پری جان
الان دیگه خیلی وقته هیچ دارویی نمیخورم، اون حالت هم کاملا برطرف شد،یکی دو بار دیگه اونم برای چند دقیقه بهم دست داد
تا حدود یک سال فلوکستین 10 میخوردم، یکی دو ماه هم یک چهارم زاناکس(ضد اضطراب)میخوردم که دکتر کم کم برام زیادش کرد

blank-loading.png?width=80&height=85&crop&bgcolor=white

ساراسا

مدیر استارتر

عضویت: 1392/04/01

تعداد پست: 233

من سال 88 اینجوری شدم، دقیقا یادم نیست ولی دو سه هفته ای شایدم بیشتر فقط با خواهرم صحبت میکردم و بدون اینکه کسی بفهمه روزی چند بار با خواهرم میرفتم دکتر، حالم خیلی بد بود معدم یک حالت عجیبی بود تپش خیلی شدیدی مثل حالت نبض تو معدم بود چندین بار دکتر رفتم ، هر کی یک تشخیص میداد و کلی دارو، یکی هم گفت باید آندوسکوپی انجام بدی، یک شب اینقدر حال روحی و جسمیم بد بود با اینکه خیلی تودار هستم و نمیزارم کسی به خاطر من ناراحت بشه نصف شب مجبور شدم برم بیمارستان، یک بارم پیش روانپزشک رفتم، احساس میکردم ممکنه یک دفعه عقلم رو از دست بدم و دیوونه بشم
تا اینکه آخرش خدا یک دکتری رو سر راهم قرار داد که با یک معاینه ساده گفت معده تو هیچ مشکلی نداره و داروهامو ریخت دور، و گفت حالتی که تو داری پانیک هست
اینقدر بهم روحیه و امید میداد که هر وقت به حرفاش فکر میکردم خیالم راحت میشد

blank-loading.png?width=80&height=85&crop&bgcolor=white

ساراسا

مدیر استارتر

عضویت: 1392/04/01

تعداد پست: 233

راستی پری جان من احساس میکنم پانیک مثل بعضی از بیماریها تو بدن پادتن تولید میکنه، چون وقتی یک بار بهش دچار بشی و خوب بشی دیگه هیچوقت سراغت نمیاد اگرم بیاد خیلی خفیف و زود گذره
در مورد من و خواهرم و یکی از اقواممون که اینجوری بوده
به خودت امید بده که این روزا میگذره، مطمئن باش از حالی که من داشتم بدتر نیستی، وقتی من خوب شدم تو هم کاملا خوب میشیsm_49.gif

blank-loading.png?width=80&height=85&crop&bgcolor=white

ساراسا

مدیر استارتر

عضویت: 1392/04/01

تعداد پست: 233

راستی اون فامیلمون که اون هم پانیک داشت البته از نوع خیلی شدید، خانوادش میگفتن یک مدت هر شب زن و بچه و همه خانواده رو دورش جمع میکرده و میگفته همینجا بمونید من امشب میمیرم، وقتی من دیدمش از اون آدم هیکلی جز چند تا تیکه استخوون چیزی باقی نمونده بود،
ولی اونم خوب شد و الان هیچ مشکلی نداره،
خودش میگه وقتی تو باهام حرف زدی و گفتی تو هم اینجوری بودی به زندگی امیدوار شدم

blank-loading.png?width=80&height=85&crop&bgcolor=white

پری24346

عضویت: 1392/07/30

تعداد پست: 1912

مرسی ساراسا جون منم یه دکتر داخلی رفتم البته بعد چن تا دکتر رفتن اون تشخیص داد حدود یه ماهه اینجوریم الان دو تا قرص بهم داده دکتر و نسبتا بهتر شدم از مصرف قرص زیاد میترسم البته الان از یه دکتر هومیو پات وقت گرفتم ببینم چی میشه ایشالا که خوب میشیم

من خدا را دارم و او جبران تمام نداشته های من است، عاشقتم خدا جونم.

blank-loading.png?width=80&height=85&crop&bgcolor=white

ساراسا

مدیر استارتر

عضویت: 1392/04/01

تعداد پست: 233

ایشالا پری جونsm_49.gif
میشه بگی هومیوپات چی هست؟ من نشنیده بودم

blank-loading.png?width=80&height=85&crop&bgcolor=white

پری24346

عضویت: 1392/07/30

تعداد پست: 1912

عزیز توضیحش یه کم سخته اگه سرچ کنی تو نت کلی توضیح داده البته فقط برا بیماریهای روحی نیست برا خیلی بیماریها درمان داره

من خدا را دارم و او جبران تمام نداشته های من است، عاشقتم خدا جونم.

در حال شمارش افراد آنلاین

آیا این مطلب برای شما مفید بود؟


منبع: www.ninisite.com



ارسال نظر

نام


ایمیل


نظر